شعر

انجمن شاعران حسابدار

شعر

انجمن شاعران حسابدار

به امید

"تنها"

بانوی سیه پوش قصه هایم
نیامدی که نجاتم دهی ز غصه هایم
شب سیه را سپیدی سحر نیست
که بی تو ام این جهان را ثمر نیست

مریم

   

"سفره دل آشپز باشی"

می خواهم سفره دلم را برایت پهن کنم
سفره ای ساده اما بی ریا!
غذای آن نان خشک صداقت
نوشیدنی اش جامی از اشک هایی ست
که در چهارراه رسیدن به تو خریدم
ببخش که سفره رنگین ندارم !
دروغ بریان شده و تهدید دَم کرده ندارم
نان تازه نا رفیقی ارزان بود
اما نان خشک صداقت و رفاقت را
به آن ترجیح دادم
می گویند خداوند سفره
ساده تر را بیشتر می پسندد
و اسراف کاران را دوست ندارد
من هم نخواستم که
اسراف دروغ و حیله و خودخواهی کنم
نخواستم که
در نوشابه های دورنگی و گازدار که برای
معده احساست ضرر دارد اسراف کنم
خواهش می کنم از نمک کمتر استفاده کن
چون به اندازه کافی دلم خون است
راستی!
یک تکه درد آب پز شده هم دارم
سرخ کردنی با روغن تملق برایت سازگار نیست
دیدم تنور دلم هنوز روشن است و می سوزد
من هم دردهایم را با اب دیدگانم
در ماهی تابه شیون بر رویش آب پز کردم
فقط جای دگر نگویی هم چنین غذاهایی میل کردی چون آبرویم می رود

خوب دیگر باید سفره را جمع کنم ببینم دستمال راز داری با خودت آورده ای 

www.attarchi.blogfa.com

یا فاطمه الزهرا

 

 

 

 

 

منم گدا منم گدا گدای کوی فاطمه (س)
روز و شبم میگذرد به گفتگوی فاطمه (س)

فتاده دل بپای او صفای دل صفای او
داده به عشق آبرو آب وضوی فاطمه (س)

منکه غمین وخسته ام دیده زغیر بسته ام
بود دل شکسته ام به جستجوی فاطمه (س)

دل شده پای بست او دیده بود بدست او
مستم ومست . مست او .مست سبوی فاطمه(س)

جهان ازاوست گلستان جنان ازاوست گل فشان
میدهد ای جهانیان بهشت بوی فاطمه (س)

میان کوچه ای خدا به پیش چشم مجتبی (ع)
دست سیاه شب چرا خورد بروی فاطمه(س)

ای خدا

دمی ما با ش خدا  

در همین نزدیکی  

بنده ات می شکند شاخه گلی  

نه به این اندیشه است 

که شاخه گل آرزو چه کسی را شکست  

گفت است که توگفتی به او  

زیر آن شاخه گل  که شکست

دل عاشقی شکست

یاد

دوست به که زوی یاد کنید                                                 دل بی دوست دلی غمگین است 

سعدی

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را


ادامه مطلب ...

به یاد پروین

اینکه خاک سیهش بالین استاختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروزسائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کننددل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساستسنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیردهر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسیآخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشدچو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کندچاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاهخاطری را سبب تسکین است

اینکه خاک سیهش بالین استاختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروزسائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کننددل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساستسنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیردهر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسیآخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشدچو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کندچاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاهخاطری را سبب تسکین است
اینکه خاک سیهش بالین استاختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروزسائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کننددل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساستسنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیردهر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسیآخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشدچو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کندچاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاهخاطری را سبب تسکین است
برسرمزارپروین این اخترچرخ ادب این ابیات نوشته شده
 
 
 
 

برای اولین بار و پس از بیست و هشت سال : شاعر تصنیف " همراه شو عز

 


برای اولین بار و پس از بیست و هشت سال : شاعر تصنیف " همراه شو عزیز ... " مشخص شد !

این روزها که ائتلاف اصلاح طلبان برای انتخابات پیش روی مجلس شعر حماسی و نوستالژیک " همراه شو عزیز کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود !
ادامه مطلب ...

سخن

من نمی اندیشم جزب به رنگ مس باروت 

 من نمی اندیشم جز به میدان نبرد  

 من نمی اندیشم جزبه فرداشب تاریکم   

سخن از رفتن نیست  

سخن از ماندن نیست   

سخن این است که خاگستر تو تخم رزم  

آور دیگر باشد                                                           (شهیدرضایی ازمجاهدین خلق)

رزم مشترک

همراه شو رفیق 

           تنها نمان به درد. 

        کاین دردمشترک 

                          هرگزجدا 

                                      جدا 

درمان نمی شود  

دشوارزندگی   

                 هرگزبرای ما 

                             بی رزم مشترک   

          آسان نمیشود  

               تنهانمان به درد 

    همراهشورفیق                

                                (برزین آذرمهرتیرماه۱۳۵۲)