شعر

انجمن شاعران حسابدار

شعر

انجمن شاعران حسابدار

ای خدا

دمی ما با ش خدا  

در همین نزدیکی  

بنده ات می شکند شاخه گلی  

نه به این اندیشه است 

که شاخه گل آرزو چه کسی را شکست  

گفت است که توگفتی به او  

زیر آن شاخه گل  که شکست

دل عاشقی شکست

یاد

دوست به که زوی یاد کنید                                                 دل بی دوست دلی غمگین است 

سعدی

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را


ادامه مطلب ...

به یاد پروین

اینکه خاک سیهش بالین استاختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروزسائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کننددل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساستسنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیردهر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسیآخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشدچو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کندچاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاهخاطری را سبب تسکین است

اینکه خاک سیهش بالین استاختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروزسائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کننددل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساستسنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیردهر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسیآخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشدچو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کندچاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاهخاطری را سبب تسکین است
اینکه خاک سیهش بالین استاختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندیدهر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروزسائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کننددل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساستسنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیردهر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسیآخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشدچو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کندچاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردندهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاهخاطری را سبب تسکین است
برسرمزارپروین این اخترچرخ ادب این ابیات نوشته شده
 
 
 
 

برای اولین بار و پس از بیست و هشت سال : شاعر تصنیف " همراه شو عز

 


برای اولین بار و پس از بیست و هشت سال : شاعر تصنیف " همراه شو عزیز ... " مشخص شد !

این روزها که ائتلاف اصلاح طلبان برای انتخابات پیش روی مجلس شعر حماسی و نوستالژیک " همراه شو عزیز کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود !
ادامه مطلب ...

سخن

من نمی اندیشم جزب به رنگ مس باروت 

 من نمی اندیشم جز به میدان نبرد  

 من نمی اندیشم جزبه فرداشب تاریکم   

سخن از رفتن نیست  

سخن از ماندن نیست   

سخن این است که خاگستر تو تخم رزم  

آور دیگر باشد                                                           (شهیدرضایی ازمجاهدین خلق)

رزم مشترک

همراه شو رفیق 

           تنها نمان به درد. 

        کاین دردمشترک 

                          هرگزجدا 

                                      جدا 

درمان نمی شود  

دشوارزندگی   

                 هرگزبرای ما 

                             بی رزم مشترک   

          آسان نمیشود  

               تنهانمان به درد 

    همراهشورفیق                

                                (برزین آذرمهرتیرماه۱۳۵۲)

من اگر نگوییم

 

 

 

من اگر نگوییم 

  

 تواگر نگویی  

پس چه کس می گویید راز این دیوار را 

چه کسی خواهد گفت  

دیوارراچه کسی آفرید 

چه کسی ساخت  

چه کسی پرداخت  

یک دمی مانده به سحر  

شیشهایس این ور دیوار شکست خواب تنگ شد برچشم اقاقیقا 

دل نرگس نگران  

اما..... 

اما.... 

خبری نیست نبود که دهد مارا  

آن وردیوارهم شیشه ای شکست

تاریخچه قوم کرد شمال خراسان

با عرض سلام به تمامی هموطن های کرد این وبلاگ مقدم شما را گرامی واز شما خواهشکمنم تا با ارائه نظرات مارا یاری کنید

ادامه مطلب ...

دو رباعی از مختار نامه عطار

گفتم دل و جان بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یاد مرا
کاین من بودم که بی‌قرارت کردم

از مال جهان جز جگری ریشم نیست
اینست و جز این هیچ کم و بیشم نیست
از خویشتن و خلق به جان آمده‌ام
یک ذره دل خلق و سر خویشم نیست