شب
اعترافی طولانی ست . احمد شاملو
سهم من ،
آسمانی ست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد. فروغ فرخزاد
سیصد گل تاریک می برد
سینه ی سپید ِ پیرهنت . فدریکو گارسیا لورکا
در روزهای ابری
من شگفتم
از عمر تو . احمدرضا احمدی
به سوی آب می روم / کمان ماه / در آرزوی گلویم
در آن دقیقه ی برج / قسم می خورم / عاشق چشمی نبوده ام .
دوان آمده امروز / با چهار زانوی زخم / بریده بر کف ایوان . بهرام اردبیلی
مرگ من سفری نیست ، / هجرتی ست
از وطنی که دوست نمی داشتم / به خاطر نامردمان اش . احمد شاملو
آن روزها رفتند / آن روزهای خوب / آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان پر از پولک / آن شاخسار پر از گیلاس / ... فروغ فرخزاد
بهشت من ، دشتی / بی بلبل
یا بربط/ با رودی محتاط / و یک چشمه ی کوچک . لورکا
شبی شکسته بود و یار با باد می رفت / من از ظلمات یار ، دلگیر
تو نقش یار بودی و / نمی دانستی . احمدرضا احمدی
دریا تمام وزش هاست / دریا تمام صداها است
گر با تمام صدا ها ، / و با تمام وزش ها ، / دریا تمام مرا می برد ! یدالله رویایی
ای فصل با باران ما ، بر ریز بر یاران ما
چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما مولانا
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد / ننوشت سلامیّ و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران / پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد حافظ
پندم مده ای دوست ، که دیوانه ی سرمست
هرگز بسخن عاقل و هشیار نباشد سعدی